حقیقت زندگی


خدا؟

خدا؟سوال همیشگی دارم ازت...

خدا؟هنوز جواب این سوالمو ندادی...

اگ بنده ببخشه خدا،تو هم میبخشی؟؟؟

خدا من بندتو بخشیدم،هر چی کرد باهام بخشیدم...

خدا تو چی؟تو هم میبخشیش؟؟؟

اگ بنده ببخشه خدا هم میبخشه؟؟؟

 


یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,

|
 

ماندن یا رفتن؟

طنابی از جنس احساس به دور گردنم آویخته شده...

4پایه ای از جنس عقل به زیر پایم گذاشته شده...

خاطراتم با عشقم جلوی چشمانم ظاهر شد...

حتی مرگ هم شیرینی آن خاطرات را تلخ نکرد...

تا احساسات برمیداشت حلقه دار تنگتر میشد و 4پایه میلرزید...

چکار باید کرد؟بمانم و بسوزم یا بروم و بتازم؟

دوست دارم بمانم و عشق بورزم اما 4پایه...!

حالا کدامین زندگیست؟

ماندن یا رفتن؟

 


پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,

|
 

خوشبحال ماهی

یبار نشسته بودم و مستند دریا رو نگاه میکردم

اونجا گفتن حافظه ماهی 3 ثانیه اطلاعات نگه میداره

یعنی فقط 3 ثانیه قابل تو حافظش می مونه،درواقع قبل از اونو یادش نمیاد...

حالا که زیاد فکر میکنم به این نتیجه میرسم که خدا

چ نعمتی به ماهی داده،چون ماهی هیچ خاطره ای نداره و نمیتونه داشته باشه...

حالا من آرزومه که حافظم فقط 3 ثانیه باشه،بدون هیچ خاطره ای...

ای کاش یکی بود منو قانع میکرد،مث این می مونه که پشت دری ایستاده باشی

و واسه باز کردنش تلاش(التماس)کنی

قافل از اینکه پشت در حجم عظیمی از آب منتظرته...

گاهی از ته دل دوست دارم ماهی باشم،بدون هیچ خاطره ای...

هیچی ندارم ولی به اینکه فک میکنم ی دل دارم دوست داشنو بلده،خدارو شکر میکنم.

هر چقد دوست داری به این دوست داشتن شک کن هرچقد دوست داری به این دل شک کن

دکترا دروغ میگن که قلبم مشکل داره.مگه این قلب میشه مشکل داشته باشه؟!

ای کاش ...چ کلمه مسخره ای!!!


پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,

|
 

شعر غمناک فلک کور است از داوود داغستانی

فلک کور است ، دلم شوریده در شور است

صدای خنده و آواز می آید . زکوی دلبرم امشب صدای ساز می آید

دلم بی وقفه می لرزد. نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد؟

قدم لرزان به سوی کوچه می آیم

دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم

خدایا ترس من از چیست؟

عروس جشن امشب کیست؟

صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش…



ادامه مطلب

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,

|
 

معشوق؟!(برگرفته)

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .


سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,

|
 

آخ چرا؟

امروز 16 بهمن هزارو سیصد و نود یک

داشتم میرفتم تا به ی سری کارای عقب افتادم برسم.

ی دو دو تا چهراتا کردم گفتم مهدی ایندفعه از این مسیر برو ...کاش مسیر همیشگیمو میرفتم

بخدا چیزی رو که میگم واقعیته...ی واقعیت تلخ

از خیلی چیزا بدم اومد،بخدا خیلی چیزا ای کاش سوار اون تاکسی لعنتی نمیشدم

ای کاش اونارو نمیدیدم...

دیدم پسره رو که با چ شوق و ذوقی دوست دخترشو آورد تا جلوی تاکسی سوار کنه تا بعد با خیال راحت بره به کاراش برسه

منتظر بود تا تاکسی راه بیوفته بعد بره.

خیلی جالب بود وقتی داشت تاکسی راه میفتاد پسره انگار هیچکسو ندید انگار فقط خودشو میدید و کسی رو که دوسش داشت،موقع خداحافظی گفت مریم خیلی دوست دارم،دختره با لبخند گفت دیونه منم همینطور

تو دلم گفتم خوشبحالشون منم خندیدم بخدا با این حرکتشون

راننده تاکسی ی پسر جوون و خوش تیپی بود

ای کاش اون چند دقیقه مسیرو میخوابیدم تا نمیدیدم،نمیدیدم خیانتو،نمیدیدم نامردی رو

دختره داشت با چشاش راننده تاکسی رو میخورد.راننده متوجه داستان شد و انگار بدش نیومد و تابلو بود که چند دقیقه دیگه شماره هم رد و بدل میشه

وسط راه پیاده شدم...

دختر خانم؟تویی که دیدی با چ ذوق و شوقی پسری که دوستت داشت همراهیت میکرد

با چ شادی قشنگی گفت دوست دارم،خو نمیتونی باهاش باشی نباش ولی اینطوری چرا؟چرا اینطوری؟چرا با نامردی بی معرفت؟

اینجا نمیخوام بگم دخترا ی سریاشون نامرد هستن،پسرا هم هستن،میدونید چرا؟چون اون راننده تاکسی هم این داستانارو دید از حرکات پسره میشد فهمید که عاشق دخترست اصلا فرض بر اینکه دختره تو ی نگاه عاشقت شده تو چرا؟توییکه میدونستی چرا؟!!ها؟؟؟؟؟؟؟

از بچگی یادمون دادن چوب خدا صدا نداره،از بچگی یادمون دادن هرکی کار اشتبهای کنه خدا جوابشو میده

با این قانون بزرگ شدیم.ولی نمیدونم چرا من هرچی دارم پیش میرم میبینم و میگم مهدی چوب خدا داره تو سر اونایی میخوره که گناهشون شاید روراستی شونه....خدا چوبت صدا نداره؟چرا پس ما خدا چرا آدمی که داره بدترین گناه هارو میکنه همیشه داره راحت زندگی میکنه؟میخوای بگی اونا جهنمی هستن؟ًخدا خو یخورده چوبتو تو این دنیا چرا نمیزنی بهشون همون چوب بی صدا رو که میگن تا من یبار ببینم که بگم اره از قدیم راست گفتن...؟!چرا همیشه با هرکی روراست بودیم دورویی ازش دیدیم؟خدا خیلی حرفا باهت دارم یا بیا پایینن سوالامو جواب بده یا منو ببر پیش خودت اونجا بهم جواب بده.

خیلی دلم گرفته،الان دیگه خوشحالم،خوشحالم از اینکه تنهام

فقط از تنها چیزی که ناراحتم اینه که کسی که دوسش داشتم بهم گفت خائن و رفت...

بعضی وقتا ادم دوست داره ادم بد داستان بشه...!!!

یبار امتحان کنیم شاید جواب داد...!!!

دلم برای خودم سوخت...دلم برای تو سوخت...دلم برای اونا سوخت...دلم برای هممون سوخت..دلم برای اون پسری هم که با لبخند به دختری که دوسش داشت و بهش گفت دوستت دارم هم سوخت

بازم ای کاش،بازم میگم چ کلمه مسخره ای...

ای کاش بلد بودیم به یکی که میگیم باهاتم تا تهش باهاش باشیم نه اینکه خوشگلتر یا پولدار تر اومد جلو کارتشو داد دست و پامون شل بشه و همه چیز یادمون بره،پشت سرمون رو نادیده بگیریم...

چند سال دیگه چی میخواد بشه؟!همین دخترا میخوان مادر بشن و همین پسرا هم پدر میشن؟؟؟!!!

دعای پدربزرگ مادربزرگا رو که همه شنیدن،شنیدید که میگن خدا عاقبت بخیرت کنه؟!

واقعا خدا عاقبتمونو بخیر کنه

امروز هم گذشت فردا چی میشه؟

چوب خدا صدا نداره...!!!

                                

 


سه شنبه 16 بهمن 1391برچسب:,

|
 

تا حالا شده؟

تا حالا شده بخوایید ی کاری کنید...

ی حرفی رو ثابت کنید...

به یکی بفهمونید...

که هی فلانی بخدا داری اشتباه میکنی

ولی نتونید کار از کار پیش ببرید؟!

تازه میفهمم بیگناه یعنی چی...

نه اینکه نمیدونستم میدونستم ولی الان به این فک میکنم

که اون بیگناهی که بالای چوبه دار میره چی؟!اون چ حالی داره؟!

ما که فقط بخاطر این میخوایم ثابت کنیم که دربارمون فکر اشتباه نکنن...

ولی اونی که میخواد بیگناهیشو ثابت کنه تا به زندگی کردن

کنار عزیزاش ادامه بده چی؟!

ای کاش ادما یخورده قشنگ تر فکر میکردن...

ای کاش؟چ کلمه مسخره ای!!!

فلانی دربارم اشتباه فک کردی...

فلانی تو دوستم نداشتی ادعای دوست داشتن داشتی


یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,

|
 

میدونی چرا؟(برگرفته)

می دونی چرا وقتی میخوای بری تو رویا چشمهات رو میبندی؟؟؟؟

وقتی میخوای گریه کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟

وقتی میخوای خدارو صدا کنی چشمهات رو میبندی؟؟؟

وقتی میخوای کسی رو ببوسی چشمهات رو میبندی؟؟؟؟

چون قشنگ ترین لحظات این دنیا قابل دیدن نیستنن

 

 

 


یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,

|
 

یکی را دوست میدارم

يکي را دوست ميدارم ولي او باور ندارد

يکي را دوست ميدارم همان کسي که شب و روز به يادش هستم و لحظات سرد زندگي

را با گرماي عشق او ميگذرانم!

کسي را دوست ميدارم که ميدانم هيچگاه به او نخواهم رسيد و هيچگاه نميتوانم

دستانش را بفشارم!

يکي را دوست ميدارم ، بيشتر از هر کسي ، همان کسي که مرا اسير قلبش کرد!

يکي را دوست ميدارم ، که ميدانم او ديگر برايم يکي نيست ، او برايم يک دنياست!

يکي را براي هميشه دوست ميدارم ، کسي که هرگز باور نکرد عشق مرا !

کسي که هرگز اشکهايم را نديد و نديد که چگونه از غم دوري و دلتنگي اش پريشانم!

يکي را تا ابد دوست ميدارم ، کسي که هيچگاه درد دلم را نفهميد و ندانست که او در اين

دنيا تنها کسي است که در قلبم نشسته است !

يکي را در قلب خويش عاشقانه دوست ميدارم ، کسي که نگاه عاشقانه مرا نديد و

لحظه اي که به او لبخند زدم نگاهش به سوي ديگري بود !

آري يکي را از ته دل صادقانه دوست ميدارم ، کسي که لحظه اي به پشت سرش نگاه

نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او ميروم !

کسي را دوست ميدارم که براي من بهترين است ، از بي وفايي هايش که بگذرم براي

من عزيزترين است !

يکي را دوست ميدارم ولي او هرگز اين دوست داشتن را باور نکرد!

نميداند که چقدر دوستش دارم ، نمي فهمد که او تمام زندگي ام است !

يکي را با همين قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بي بهانه دوست ميدارم!

کسي که با وجود اينکه قلبم را شکست اما هنوز هم در اين قلب شکسته ام جا دارد!

يکي را بيشتر از همه کس دوست ميدارم ، کسي که حتي مرا کمتر از هر کسي نيز

دوست نميدارد!

يکي را دوست ميدارم ...

با اينکه اين دوست داشتن ديوانگيست اما ..........

من ديوانه تنها او را دوست ميدارم

ولی وقتی دلم درد گرفت که اسم این دوست داشتنم را گذاشت:

خداییش تنهایی خیلی بهره تا اینکه با یک دروغگو باشی و بازیت بده

و ته دلش بهت بخنده و بگه طرف چقد دیونست

بی معرفت اینطوری منو شناختی؟

دیگه حرفی ندارم که بگم


جمعه 6 بهمن 1391برچسب:,

|
 

حرف دل برای ساکن دل

دنبال عنوان برای این متنم بودم خیلی فک کردم تا اینکه تو مترو بودم

داشتم تو خیالم باهات صحبت میکردم دیدم این حرفام حرف دل برای

کسی که هنوز تو دل هستش.منم اسم عنوان رو گذاشتم:

حرف دل برای ساکن دل

خب دیگه باید قولمو عملی کنم مطلبی رو که قولشو داده بودم برات بزارم

درسته نیستی و نیستم ولی قولم که سرجاشه

فقط تنها مشکلی که دارم نمیدونم از کجا شروع کنم چطوری شروع کنم

خانم اجازه؟از دوست داشتنمون شروع کنم؟!

خیلی دوست دارم خیلیییییییی،بیشتر از دوست داشتنی که نسبت بهت دارم اون حس اعتمادی

رو که نسبت بهت داشتم و دارم رو دوست دارم.

مسیر زندگیمون از هم جدا شد........

بخاطر چی؟!بخاطر چیزی که فک کنم تو آینده بهش فک کنی خودتم تعجب کنی

تو رو نمیدونم ولی من....بگم من چی؟؟؟من دلم برای همه کارامون تنگ میشه شوخیامون

که از بس میخندیدیم اشک میریختیم.روزای قشنگی بود نه؟!

میدونم خیلی دوسم داشتی(هرچند نباید یادت بره که من همیشه یکی بیشتر دوست دارم)

ولی ای کاش اینقد دوسم نداشتی...اگ این دوست داشتن یخورده کمتر بود

شاید به حرفای دوستات و اونایی که فقط میخواستن بینمون جدایی بندازن رو باور نمیکردی

نمیخوام دیگه زیاد بنویسم...فقط حسودیم میشه به کسی که تو قراره برای اون بشی

همه پیاماتم دارم همه رو...البته نه همه همه رو ...میدونی که چرا نمیشد همه رو نگه داشت!!!!

یدونشو فقط میذارم تا یادت بیاد....(آقا؟اجازه؟من عاشق شدم.18 دی ساعت16:51:12 )

راستی قول میدم بازم اولین نفری باشم که تولدتو بهت تبریک میگم

البته اگ مهدی وجود داشت

نبودم خیالت راحت میام به خوابت

مگه میشه که 11 آذر یادم بره

یادته امسال تولدت؟!!!!!

مراقب خودت باش

 

 


پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,

|
 

من که میدانم کیست



 پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید .

 

 

عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند

 


پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند . سپس به او گفتند :"باید ازت

 

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه

 


پیرمرد غمگین شد ، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .

 

 

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند .

 

 

زنم در خانه سالمندان است

 

 

هر صبح انجا میروم و صبحانه را با او می خورم . نمیخواهم دیر شود!

 


پرستاری به او گفت : خودمان به او خبر میدهیم.

 

  

پیرمرد با اندوه گفت : خیلی متاسفم . او آلزایمر دارد . چیزی متوجه نخواهد شد ! حتی مرا هم نمی

 

شناسد!

 

  

پرستار با حیرت گفت ! وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید ، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه

 

پیش او می روید؟

 

  

پیرمرد با صدایی گرفته ، به ارامی گفت : اما من که میدانم او چه کسی است ...!


چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,

|
 

مجسمه(برگرفته)

 
بیا آخرين شاهكارت را بيبين
مجسمـه اي با چـشمانی باز
خيره به دور دست
شايد شرق شايد غرب
مبهوت يك شكست،
مغلوب يك اتفاق
مصلوب يك عشق،
مفعول يك تاوان
خرده هايش را باد دارد مي برد ...


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 

من گم شدم(برگرفته)

مي بيني خدا..........................................؟

داشتيم بازي مي كرديم؛

اون رفت چشم گذاشت

منم رفتم قايم شدم

اما اون...،

به جاي من يكي ديگه رو پيدا كرد

ومن...

براي هميشه گم شدم............!


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 

یادت هست؟(برگرفته)

مـــن ...  تـــــو  ...  مـــا  ...

يادت هست ؟؟؟

تمام شد ...

حــالا ...

تــــو  ... او  ...  شــــما ...

         مــن هم به ســلامــت   ...........


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 

خوابم

روزی بهش گفتم اگ ی روزی من خواب باشم

تو دوستایی رو داری که باز بتونی کنارشون شاد باشی

و لبخند بزنی

ولی من فقط تو رو دارم دوستی ندارم

(هیچوقت متوجه حرفم نشد که منظورممهدی از خواب بودن رفتنش بود)


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 

برای دیگری(برگرفته)

 

 

 

 

عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ...

 

 

 

خط به خط تمام گفتــــه هایم را...

 

 

 

 

خواســـته هایم را...

 

 

اما

 

 

اما...برای دیگری

 

 

 

 


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 

شما؟(برگرفته)

 

سلامتی اون کسی که داشت میرفت

 

گفتم نـرو نمیتونی فراموشم کنی

 

برگشــت نـگــام کرد

 

گفتم دیدی نمیتونی …

گفـت: ببخشید شمـــا ؟


یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

مهدی جنجال
ღஜloveஜღ

 

مهر 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391

 

خواستگاری در کوه
عشق آموزی
امروز بابا صبحونه داره(برگرفته)
داستانی که واقعیتش نیز وجود دارد.میبینیم؟
سنگفرش
خداخافظ(برگرفته)
ته دلم...(برگرفته)
نفرین کن
نباید از کسی رنجید(برگرفته)
خدا؟

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حقیقت زندگی و آدرس مهدیجنجال.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





زندگی
عینک ویفری شیشه شفاف
ساعت مچی مردانه کاسیو
خرید ساعت مچی
ردیاب خودرو

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 40749
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 58
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->