حقیقت زندگی


خواستگاری در کوه

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه

زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه


دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی

از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ...


اون دو تا میرن کوه


در بالای یه صخره کوه


جایی که اون دو تا هیچ کسی رو نمی بینن


تصمیم می گیرن داد بزنن


و حرف دلشون رو به کوه بگن :


- با من ازدواج می کنی ؟
.
.
.
.
و بعدش شنیدن

…… ﺑـــــــــــــــــــﺎ ﻣـــــــــــــــــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــــﯿﮑﻨـــــــــــــﯽ؟
.
ﺑــــــﺎ ﻣــــــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــــــﯿﮑﻨـــــــــــﯽ؟
.
ﺑـــﺎ ﻣــــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣــــﯿﮑﻨـــــــﯼ؟
.
ﺑـﺎ ﻣــــﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣـــﯿﮑﻨــﯽ؟
.
ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟


یه نگاهی به هم انداختند


لپ هاشون گل انداخته بود چون ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ پذیرفتن ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻭ ﺑﺎ

ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ


در حالی که از صخره پایین می اومدن گفتند نه ما می خواهیم درس

بخونیم ....خندهنیشخند


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

|
 

عشق آموزی

داستان من از زمان تولّدم شروع می شود. تنها فرزند خانواده بودم؛

سخت فقیر بودیم و تهی دست و هیچ گاه غذا به اندازه کافی نداشتیم

. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم

خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من

ریخت و گفت: فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم.

و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می کرد

و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می رفت.

مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم.

یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه

بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به

خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.

مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا

می کرد و می خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است.

ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند

و گفت: بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی دانی که من

ماهی دوست ندارم؟

و این دومین دروغی بود که مادرم به من گفت.

قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه می رفتم و آه در بساط

نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباس

فروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه

کرده به خانم ها بفروشد و در ازای آن مبلغی دستمزد بگیرد.

شبی از شب های زمستان، باران می بارید. مادرم دیر کرده بود و من در

منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابان های مجاور به

جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه

می کند. ندا در دادم که، مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا

سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح.

لبخندی زد و گفت: پسرم، خسته نیستم.

و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

|
 

امروز بابا صبحونه داره(برگرفته)

پدر سیلی محکمی به صورت پسر زد و گفت:

مگه این شام چه عیبی داره که لب نمی زنی؟

پسر در حالی که به نون و پنیر و مقداری سبزی چشم دوخته بود

از پای سفره به گوشه ای خزید و سر به بالین نهاد.

صبح فردا وقتی غذای پسر در بقچه پدر جای می گرفت

پسرک دانست

امروز بابا صبحانه دارد، چشمانش از شادی تر شد!


چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

مهدی جنجال
ღஜloveஜღ

 

مهر 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391

 

خواستگاری در کوه
عشق آموزی
امروز بابا صبحونه داره(برگرفته)
داستانی که واقعیتش نیز وجود دارد.میبینیم؟
سنگفرش
خداخافظ(برگرفته)
ته دلم...(برگرفته)
نفرین کن
نباید از کسی رنجید(برگرفته)
خدا؟

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حقیقت زندگی و آدرس مهدیجنجال.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





زندگی
عینک ویفری شیشه شفاف
ساعت مچی مردانه کاسیو
خرید ساعت مچی
ردیاب خودرو

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 40752
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 58
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->